شعر زیبای نسیم شمال در مورد آداب
#سمنو پزان:
ننه جون من سمنو میخواهم
یار شیرین دهنو میخواهم
عاشقم من به لقای سمنو
سر و جانم به فدای سمنو
سمنو خوب تر از جان من است
سمنو شیرهی دندان من است
من که در مطبخِ تو آشپزم
سمنو را به چه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده
سمنو را تو به من یاد بده
دختر ای ماه پسندیده ی من
ای رُخَت روشنی دیده ی من
اولاً دیگ بزرگی باید
گندمِ سبزِ سترگی باید
جمع باید بکنی مردم را
آب باید بکشی گندم را
ذرهای خاک نریزد در دیگ
چشم ناپاک نیفتد بر دیگ
جنب و حایض از آن دور شود
ور نه، شیرین نشود، شور شود
جمع گردند ز نِسوان و بَنات
دور دیگ سمنو با صلوات
بنشینند همه، سُبحه به کف (سبحه = تسبیح)
پیش دیگ سمنو صف در صف
هی بخوانند جو شیخ و طلبه
کته کات و کته کوت و کته گه
سمنو رخت به مینو بکشد
مَلَک از اوج فلک بو بکشد
تا که دیگ سمنو جوش کند
عَم قِزی، خاله قِزی، نوش کند
...